آرزوهایی که در سونامی گرانی ناپدید میشوند
به گزارش سرویس اقتصادی باریش، «اگر تا سه سال دیگر پول پسانداز کنم، با آن میتوانم یک دستگاه خودرو خریداری کنم و اگر تلاش بیشتری انجام دهم در عرض ۶ یا هفت سال دیگر موفق به خرید یک دستگاه آپارتمان خواهم شد، در این میان برای رفتن به یک سفر خارجی هم برنامهریزی میتوانم انجام دهم و با فراهم شدن همه شرایط نیز، خود را برای شروع یک زندگی مهیا میکنم؛ البته آرزوها و خواستههای بسیار دیگری هم دارم که امکان رسیدن به همه آنها با یک برنامهریزی درست وجود دارد».
آنچه که در بالا بیان شد، بخشی از خواستهها و آرزوهای یک جوان در طول زندگی است که با تمام توان برای رسیدن به آنها تلاش میکند و این خواستهها برای جوانان و مردم همه کشورها مشترک است؛ اما و امای خیلی بزرگ که جوان ایرانی را با دیگر جوانان دنیا متمایز میکند، این است که او دیگر نمیتواند برنامهریزی کند، از شاید و کاش کارش گذشته است، دیگر سالها را شمارش نمیکند، لیست آرزوهایش را هر روز تکمیلتر نمیکند چرا که فرزند ایرانزمین و جوان تربیت یافته اصیلترین و نجیبترین فرهنگ جهان، دیگر آرزوهایش به ثانیهای گره خورده است که یک کاغذ بیارزش هر لحظه آن را با خود میبرد، کاغذی که اسمش دلار است ولی همگان مات و مبهوت ماندهاند که چرا این دلار در همه جا و همه چیز از نان، پنیر و ماست ایرانی گرفته تا خودرو، خانه و پوشک یافت میشود؟
مردم ایران دیگر به شکوه تاریخ اجداد خود نمیاندیشند از داستانهای قهرمانی رستم و رخش بیمثالش سراغی نمیگیرند، با کمان آرش که مرز ایران را نشان داد، بیگانه شدهاند و لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد هم که در لابهلای داستان مهیج و حماسی «دلار و ژن خوبها» دیگر خریداری ندارد؛ اما چرا اینها از یاد رفته است، ایرانیها که عاشق وطن بودند و با مشکلاتش خون گریه کرده و با اوج گرفتنش کوهی از غرور بر خود میساختهاند، اگر بگویم قدرت تورم که این در برابر قدرت دفاع ایرانیان در برابر دشمنان در سالهای گذشته هیچ است، اگر بگویم گرانی و کمبود که این نیز در برابر قحطی که مردم ایران در جنگ جهانی دوم تحمل کردهاند، باز پوچ است، اگر بگویم مردم ایران صبور نیستند که این نیز با روح مردم بیگانه است؛ پس مشکل کجاست که مردم سرزمینم اینگونه در این روزها در بهت و دلشکستگی به سر میبرند؟
شاید سرچشمه دلسردی و کورسوی امید مردم برمیگردد به مسئولان، آنهایی که دیگر نه در خوشیها و نه در ناخوشیها مردم را محرم نمیدانند و روزی در پشت تریبون از بیتاثیری تحریمها میگویند و روزی از مدیریت ضعیف داخلی که گرانی و تورم را بر سر مردم آوار کرده است، اما سوال اینجاست که آیا تنها سخنرانی کردن و آدرس دادن، دردهای پدری که پول برای دارو و جراحی فرزندش را ندارد، مادری که همسرش بیکار شده و توان خرید مایحتاج مدرسه فرزندانش را ندارد، مرد میانسالی که هر لحظه صاحبخانه تهدید به بیرون ریختن اثاثیهاش میکند، جوانی که فکر کرایه خانه و هزینههای ازدواج در بدو زندگی، او را افسرده ساخته است و انبوه مشکلات مردم ایران را علاج میبخشد؟
آیا مسئولان از یاد بردهاند! مردم ایران، از پیر و جوان، زن و مرد، دارا و ندار آرزوهای خود را در سونامی بیکفایتی مدیران، اختلاسها، گرانی و تورم در حال بر باد رفتن میبینند، ما ایرانیها برای ساختن آرزوهای نخستین، در دنیا دست به دست هم دادیم و از گردنه جدایی خواهیها، جنگ و صدام حسین، تحریم و داعش گذر کردیم و اکنون در زمان صلح و امنیت، دیگر نمیخواهیم برخی بر منابع سرشار کشور عزیزمان، به مثابه یک خوره افتاده و آن را حیف و میل کنند و محتکر ریشخند بزند و اختلاسگر از سواحل دور بر ما دستی بتکاند و اما، ما مردم ایران همچنان کمرمان خمیدهتر از دیروز شود و خجل از تامین خواستههای فرزند و همسر شویم، مسئولان نیز همچنان نظارهگر باشند.
سمیرا محمدی
نظر دهید