جوانانی که روی آسفالت خیابان جان میدهند
سرویس اجتماعی باریشنیوز؛ قصه پر غصهای دارد، رفتنهایی که هیچ زمان منجر به بازگشت نمیشود و چشمانی که تا ابد به درب خیره میماند، چشم انتظاری برای عزیزی که صبح با هزاران امید و آروز رفت، ولی هرگز بازنگشت. امروز شنبه بود، شروع هفته و شروع روزی برای همه آنان که فرصت حیات دوباره یافتند، شروعی که هیچکس از پایانش خبری ندارد. امروز برای «اصغر» قصه ما شروعی پر از پایان پرغصه بود. اصغر زمانی که امروز صبح جورابهایش را به پا میکرد و به رسم عادت پاچه شلوارش را در جورابش قرار میداد، هرگز تصور نمیکرد که این جورابها را دیگر با دست خود بیرون نخواهد آورد. امروز اصغر 30 ساله با ذهنی پر از امید و آرزو وقتی ساعت 4 صبح از خانه بیرون میرفت. هرگز خود و خانوادهاش تصور نمیکردند که دیگر هیچ گاه برنخواهد گشت. شاید اگر میدانست، کمی بیشتر دو کودک خردسالش را در آغوش میکشید و بیشتر کودکانش را بدون ترس از اینکه خواب صبحشان آشفته شود، میبوسید. ولی تقدیر اینگونه رقم زده بود تا او هفت ماه بعد از اشتغال خود در سازمان پسماند شهرداری ارومیه و در 30 سالگی، سنی که زمان اوج پرواز در آرزوهایش بود، در حین شستن جدولهای کمربندی ارومیه چشمانش را برای همیشه بر این جهان ببندد.
صبح روز شنبه و حدود ساعت 9 صبح راننده خودرو سواری که به گفته شاهدان خواب آلود بوده با ماشین کارواش شهرداری که در گوشهای از کمربندی، مثل هر روز در حال شستشوی جدولها بود، تصادف کرده و کارگر پسماند شهرداری در این حادثه جان خود را از دست داد. در طول یکماه گذشته، برای دومین بار بود که یکی از پرسنل پسماند شهرداری ارومیه بر اثر بیاحتیاطی راننده جان خود را از دست میداد.
توحید کارگر دیگری بود که 26 بهار از زندگی خود را گذرانده بود و ماه گذشته در ساعات ابتدایی روز، خودرویی با سرعت بالا به او برخورد کرده و نفسهای توحید را برای همیشه در سینه حبس کرده بود.
با هر عنوانی صدایشان کنیم تفاوتی در کارشان ندارد. پاکبان، رفتگر یا کارگر پسماند شهرداری. این واژهها قامت زحمتکش آنان را در ذهن تمامی ما پدیدار میکند. کارگرانی با کاری مشقتبار ولی روحیهای آرام و فروتن! که از 4 صبح در سکوت شهر و یا در ساعات انتهایی شب در بین ازدحام جمعیت در گوشهای آرام مشغول نظافت و آراستگی شهر برای شهروندان هستند. پاکبانانی که گاه از سوی برخی مورد توهین نیز قرار میگیرند ولی اکثرا ذاتشان آنگونه است که با لبخندی تلخ و سری رو به پایین از کنارمان میگذرند. برایشان روز تعطیل و یا عید فرقی ندارد چون آنان با حقوق اندک و بدون ادعا همواره مشغول کارند. و حتی در این روزهای نابهسامان اقتصادی که دخلشان با خرجشان همخوانی ندارد و حقوقشان با وجود کار شبانهروزی کفاف زندگی را نمیدهد، ولی این مردان با قامت خمیده در گوشهای با دستان پینه بسته و نگاهی نگران بدون آنکه لب به اعتراض بگشایند و یا هیاهو به پاکنند مشغول کارند. انگار به قانع بودن، عادت کردهاند.
ولی سکوت آنان نباید به این معنا باشد که از پایمال شدن حقوقشان به راحتی چشم بپوشیم و هر روز شاهد پرپر شدن جانشان و سیاهپوش شدن خانوادههایشان باشیم. مقصر جان باختن اصغر و توحید هرکس که باشد شاید دیگر دردی از خانوادههایشان دوا نکند ولی باید مانع از پایمال شدن خونشان شد. زیرا آنان قربانی بیاحتیاطی شده و برای همیشه در منزلگاه ابدیشان به خواب رفتهاند ولی برای توحید و اصغرهای دیگری که هنوز هر روز، ساعت 4 صبح به امید کسب درآمد، راهی خیابانهای ارومیه میشوند، میتواند راه نجاتی یافت. احتیاط و توجه رانندگان به هنگام عبور از خیابانهایی که این زحمتکشان در آن نقاط مشغول کار هستند، اجتناب رانندگان از رانندگی با حالت جسمی نامناسب، رعایت نکات ایمنی توسط اتومبیل پسماند و کارگران شهرداری و همچنین اجتناب از بهکارگیری کارگران پسماند در نقاط خطرناک و حادثهخیز که جان آنان را نشانه میرود و هرکاری دیگری که مانع از دغدارشدن خانوادهایشان شود باید به سرعت در دستورکار مسئولین قرار گیرد. تامین امنیت این قامت خمیدهکردهها حداقل انتظاری است که میتوان ازمسئولین داشت. اگر نمیتوانیم باری از دوششان برداریم حداقل خانوادههایشان را نیز داغدار نکنیم.
او میرود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود
مجموعه باریشنیوز؛ درگذشت «اصغر ابوالحسنی» و «توحید ملک زاده» دو کارگر پسماند شهرداری ارومیه را به خانوادههایشان تسلیت گفته و با آنان ابراز همدردی میکند. روحشان شد.
یادداشت از: نرگس آقازاده
نظر دهید