00:37|یکشنبه, آذر 04 ,1403
تاریخ انتشار: 28 خرداد 1396 - 23:40
کد خبر: 6513

جزئیات قدرت موشکی ایران/ آیا قصد داریم که اسرائیل را با موشک بزنیم؟

بیژن پیروز در پاسخ به این سوال که آیا قصد داریم اسراییل را با موشک بزنیم گفت: ما برای زندگی کردن در صلح ما چاره‌ای نداریم جز این که همیشه آمادة جنگیدن باقی بمانیم و ناگفته پیداست که در صورت تحمیل جنگ کسی وسط درگیری حلوا خیرات نمی‌کند.

جزئیات قدرت موشکی ایران/ آیا قصد داریم که اسرائیل را با موشک بزنیم؟

 در شماره 19 نشریه رمزعبور پرونده «رویای برجام موشکی» بررسی شده که در آن گفت‌وگویی با بیژن پیروز،‌استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران و کارشناس ارشد خلع سلاح انجام شده است.

 

دکتر پیروز در این گفت‌وگو به تفصیل درباره استراتژی موشکی جمهوری اسلامی توضیح داده است.او همچنین برای اولین بار به توضیح توافق هسته‌ای امریکا و کره ‌شمالی پرداخته است که بدعهدی‌های امریکا در نهایت نتایج بدی برای کره ‌شمالی در پی داشته است.

 

بهتر است مصاحبه را با بحث راهبردی دفاعی شروع کنیم؛ می‌خواهیم بدانیم که اهمیت موشک در توان دفاعی کشور‌ها چگونه است؟ 

 

از موشک‌های دارای برد کوتاه معمولا در پشتیبانی از عملیات نیروی زمینی به عنوان مکمل یا جایگزین آتش توپخانه و نیز مکمل یا جایگزین پشتیبانی نزدیک هوایی استفاده می‌شود اما در مورد موشک‌های دارای برد متوسط و برد بلند ادبیات موضوع به قدری با مفهوم "بازدارندگی هسته‌ای" گره خورده که نتیجة مصاحبه با این ادبیات گفتگویی خواهد شد که دست کم ترجمة آن به طور پیش فرض شبیه به ‌مصاحبه در خصوص روش‌های بازدارندگی در یک جنگ هسته‌ای خواهد بود. به همین دلیل پیشنهاد من این است که گفتگو‌ها از آموزه‌های تاریخی شروع شود، مثلا این که ما در چه دنیایی زندگی می‌کنیم؟ ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در سال 1998 (سه سال قبل از ماجرای یازده سپتامبر 2001 که به القاعده نسبت داده شده)، امریکا یک کارخانة دارو‌سازی را بدون هر گونه هشدار قبلی در سودان با خاک یکسان می‌کند، فقط با این توضیح که "شواهدی مبنی بر وجود ارتباط مالی میان صاحب این کارخانة داروسازی با برخی اعضای القاعده" در اختیار امریکا قرار داشته است. در سپتامبر سال 2007 (چهار سال قبل از آغاز ناآرامی‌های فعلی سوریه) اسراییل تاسیساتی را در منطقه دیرالزور سوریه بدون هر گونه هشدار قبلی بمباران می‌کند و بعد از این بمباران فقط این ادعا مطرح می‌شود که شواهدی مبنی بر هسته‌ای بودن این تأسیسات در اختیار اسراییل قرار داشته است! سال 2012 نیز شاهد بمباران و ویرانی کامل یک کارخانه ساخت تفنگ و گلوله معمولی در خارطوم سودان بودیم که هرگز هیچ کشوری در دنیا رسماً مسئولیت آن را بر عهده نگرفت اما رسانه‌های امریکایی و اروپایی آن را کار اسراییل معرفی کرده و دلیل این بمباران را احتمال رسیدن مقداری از تفنگ‌ها و مهمات ساخت این کارخانه به حماس معرفی کرده‌اند! 

 

چه دوست داشته باشیم باور کنیم و چه دوست نداشته باشیم، واقعیت این است که ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که هر کس توان بمباران دیگران را داشته باشد اول بمباران می‌کند و بعد گاه علت یا بهانة بمباران را توضیح داده شده و در مواردی نیز ادعا می‌شود که اصلاً نمی‌دانند بمباران‌های انجام شده کار چه کسی بوده است؛ بنابراین ما برای زندگی کردن در صلح مجبوریم آماده جنگیدن باشیم. البته تفکر دفاعی جمهوری اسلامی ایران با موشک شروع نشده و با موشک هم تمام نمی‌شود، بلکه با مردمی شروع شده که بعد از یک انقلاب ضد استکباری در اوج مظلومیت مورد حمله همه جانبه دشمنان قرار گرفتند و در حالی که از نظر تامین مقدماتی‌ترین تسلیحات تدافعی حتی سیم خاردار در تحریم کامل شرق و غرب بودند هشت سال با افتخار جنگیدند و در این‌ جنگ از بیش از 30 کشور جهان اسیر جنگی گرفتند اما اجازه ندادند دشمن به هیچ یک از اهداف این تهاجم برسد. 

 

مقاومت این مردم نشان دادند که اگر چه هر دیوانه‌ای می‌تواند یک جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران را شروع کند، اما تمام کردن آن دست خودش نیست. توجه به این نکته هم ضروریست که صدام کسی بود که پس از اشغال کویت، وقتی از تمام دنیا نیرو‌های نظامی در اطراف کویت مستقر شدند و از او خواستند که کویت را ترک کند او بدون چشیدن طعم شکست در جنگ زیر بار این عقب نشینی نرفت؛ پس این تصور القا شده به روشنفکرنمایان داخلی توسط غرب که مثلا پس از فتح خرمشهر با پذیرش آتش بس و از طریق مذاکره و گفتگو با صدام، امکان عقب نشینی ارتش صدام از سومار یا مهران و رسیدن ایران به مرز‌های شناخته شدة بین‌المللی و حاکمیت بر اروند رود وجود داشت مطلقا یک توهم است چرا که در تجزیه تحلیل نحوة تفکر و عملکرد ، صدام آدمی بود که وقتی می‌دید که تمام قدرت‌های جهان در حال اعزام نیرو به منطقه برای بیرون راندن ارتش عراق از کویت هستند هم به هیچ وجه با مذاکره و گفتگو حاضر به عقب نشینی از خاک کویت نشد.

 

شهید حسن طهرانی مقدم قبل از این که پدر صنایع موشکی در جمهوری اسلامی ایران بشود، حتی قبل از این که توپخانه سپاه را راه اندازی کند خود برادر یک شهید دفاع مقدس بود: شهید علی طهرانی مقدم. به همین دلیل توصیه من همیشه شروع بحث راهبرد‌های دفاعی از جایی است که نقطة آغاز تفکر راهبردی را در جمهوری اسلامی شکل داده است. علی تهرانی مقدم ظهر عاشورای سال 1359 در عملیاتی برای شکستن محاصره سوسنگرد شهید شد یعنی برادر شهید طهرانی مقدمی که همه ما می‌شناسیم به همراه خیلی‌های دیگر ظهر عاشورای سال 1359 شهید شدند تا سوسنگرد برای مردم ایران کربلا نشود. آموزه‌هایی عاشورایی یک ارتباط زیبا و غیر قابل انکار دیگر هم با شهادت شهدایی مثل شهید حسن طهرانی مقدمی که همه ما می‌شناسیم دارد که توضیح آن فراتر از آن حد من و این مصاحبه است. 

 

رزمندگان بی ادعایی مثل شهید تهرانی‌مقدم‌ها در طول هشت سال دفاع مقدس به دشمن نشان دادند که شرط مقاومت در برابر دشمنی که توسط تمام قدرت‌های جهان تسلیح شده داشتن سلاح‌ها و تجهیزات خارجی نیست. در طول جنگ صدام با پشتیبانی تمام قدرت‌های جهان هشت سال به دنبال این بود که ولو با تبدیل جنگ به یک درگیری منجمد  از طریق تحمیل آتش‌بس، سرزمین‌هایی که تقریبا تمام آنها را در همان ماه‌های نخست جنگ یعنی دقیقا در مقطعی که کشورمان به دلیل ناآرامی‌های پس از وقوع انقلاب، برای زندگی کردن در صلح به اندازة کافی آماده جنگ نبود، به دست آورده بود برای خود حفظ کند. 

 

جنگ هشت ساله علیه ما وقتی آغاز شد که در ایران تبلیغ تفکر "نیاز نداشتن به نیرو‌های مسلح به دلیل سر جنگ نداشتن با هیچ کس در دنیا" منجر به پیگیری کاملا جدی و مصرانة انحلال کامل ارتش توسط بخشی از سیاسیون به ظاهر انقلابی شده بود. آنچه امروز هستة بازدارندگی را در جمهوری اسلامی ایران تشکیل داده درک ضرورت "آمادة جنگ بودن به منظور زندگی کردن در صلح است" و صنایع دفاعی در جمهوری اسلامی ایران در کنار فرهنگ جهاد و شهادت یکی از ارکان اصلی برای انتقال این پیام به دشمنان می‌باشد. به عبارت دقیق‌تر در دنیایی که در آن تردیدی وجود ندارد که اگر دشمنان شما وقتی به این جمع بندی برسند که توانایی حمله به شما و نیز تحمل هزینه‌های متعاقب چنین حمله‌ای را دارند لحظه‌ای در اجرای حمله درنگ نکرده و هر گونه توضیح در خصوص علت یا بهانه چنین حمله‌ا‌ی را به بعد از اجرای آن موکول می‌کنند، همین که می‌بینیم در مورد جمهوری اسلامی ایران اجرای سیاست‌های جنگ روانی جایگزین اجرای حملات غافلگیرانه می‌شود این خود نشان دهندة انتقال موثر این پیام است که ایران اسلامی توانایی دفاع از خود را دارد. 

 

برخی از کشورهایی که در همسایگی ما هستند شاید موشک‌هایی داشته باشند که پیشرفته‌تر از موشک‌های ما هم باشد، اقدام به خریداری موشک کرده‌اند، ولی ما موشک‌هایی داریم که شاید سطح آن‌ها پایین‌تر باشد ولی خودمان ساخته‌ایم؛ چرا به‌جای اینکه این همه هزینه ساخت را متحمل شویم ما هم مانند آن‌ها این موشک‌ها را خریداری نمی‌کنیم؟ حتی می‌توانیم موشک پیشرفته‌تری را خریداری و این سرمایه را نیز در جای دیگری صرف کنیم؟ نظر به اینکه بعضی از موشک‌های آنها پیشرفته‌تر است فرق خرید موشک با ساخت آن در چیست؟ 

 

در خصوص تسلیحات خریداری شده توسط کشور‌های همسایه سه نکتة مهم وجود دارد. نکتة نخست این که فروشندة 80% این تجهیزات به منطقه همیشه امریکا بوده ولی این کشور همیشه در اسناد موسوم به "استراتژی امنیت ملی" خود رسما اعلام کرده که در صادرات تسلیحات به شرکای منطقه‌ای امریکا در خلیج فارس و نیز اردن به موجب آنچه "تعهد خلل‌ناپذیر امریکا نسبت به حفظ امنیت اسراییل" نامیده می‌شود همواره حفظ برتری نظامی اسراییل از طریق اطمینان از "برتری کیفیت تجهیزات نظامی این کشور نسبت به سایرین" رعایت شده و می‌شود. یعنی امریکا هرگز حاضر نیست به هیچ کشوری در منطقه تسلیحاتی بفروشد که برتری نظامی ایجاد شده توسط تحویل فن‌آوری پیشرفته‌ای که در اختیار اسراییل قرار می‌گیرد را تحت‌الشعاع قرار دهد. نکتة دوم این که به همراه فروش این تجهیزات نحوه و محل استفاده از آنها نیز به کشور خریدار دیکته می‌شود و خریدار هم که همواره پس از خرید به دریافت قطعات یدکی و پشتیبانی فنی فروشنده وابسته می‌ماند نمی‌تواند این نوع شروط دیکته شده را نادیده بگیرد. تداوم این نوع وابستگی تسلیحاتی باعث می‌شود تا کشورهایی مثل عربستان مجاز نباشند تجهیزات خریداری شده را حتی وقتی کهنه و از رده خارج شدند بدون اجازة فروشنده به کشورهای دیگر بفروشند چرا که چنین نافرمانی‌هایی روی قرار‌داد‌های جدید آنها اثرگذار خواهد بود. 

 

خود ما در ایران شاهد این موضوع بودیم که قبل از انقلاب نیروی هوایی حق نداشت بدون اجازه از امریکا با هواپیماهای اف 14 خریداری شده پرواز برون مرزی داشته باشد! پرسنل تعمیر نگهداری در بخش همافری نیروی هوایی هم خاطرات جالبی از توبیخ شدن به خاطر انجام موفق تعمیرات روی قطعاتی که باید برای تعمیر یا تعویض مستقیماً به کمپانی سازنده هواپیما‌ها فرستاده می‌شدند تعریف کرده‌اند. 

 

یک کشور درگیر جنگ عملاً به هر سلاحی که بتواند تهیه کند احتیاج دارد، اگر در دوران جنگ ماجرای موشک‌های اسکاد تهیه شده از لیبی را به خاطر بیاوریم این موشک‌ها مشروط بر اینکه کارشناسان ارتش لیبی آنها را شلیک کنند تحویل ایران شد و شرط لیبی هم این بود موشک‌ها تنها به سمت عراق شلیک نشوند. یعنی شرط قذافی برای همکاری موشکی با ایران تسویه حساب با سایر کشور‌های عرب منطقه خلیج فارس هم بود! نهایتا هم با فشار کسانی که موشک‌ها را به لیبی داده بودند کارشناسان ارتش لیبی کامپیوترهای لانچر‌ها را با خود برده و از شلیک موشک برای ایران خودداری کردند. تمام این اتفاقات در زمان جنگ برای ما رخ داده و این که ایران بالاخره چطور خود توانست با تیم دیگری از کارشناسان ایرانی که در سوریه آموزش دیده بودند موشک‌های اسکادی که تهیه شده بود را شلیک کند داستان جالب دیگری دارد. 

 

و بالاخره نکتة سوم این که با توجه به این که پنج عضو دائمی شورای امنیت، صادرکنندگان اصلی اسلحه به تمام دنیا هستند و امنیتی که با سلاح‌های قابل خریداری شده از آنها ایجاد می‌شود، برای خریداران شکل خاصی از صلح مسلح است که در آن هرگز هیچ یک از خریداران نباید بتوانند احساس امنیت کنند. برای درک بهتر موضوع فرض کنید خود شما یک تانک برای فروش داشته باشید، شما چنین چیزی را به چه کسی می‌توانید بفروشید؟ اگر یک تراکتور داشته باشید، بالاخره یک کشاورز پیدا می‌شود که به یک قیمتی مایل به خرید تراکتور شما باشد اگر بولدوزر داشته باشید هم بالاخره خریدار دارد اما سلاحی مثل تانک را باید به کسی بفروشید که احساس خطر کند، یعنی احساس کنند که برای زنده باقی ماندن نیاز به تهیة این تانک دارند. حال اگر فروش تانک دوم، سوم و بالاخره پنج هزارم هم به عهدة شما باشد باید فضا را به سمتی ببرید که همه از همدیگر بترسند! مضافا این که باید راهی پیدا کنید که تانک‌های خریداری شده همیشه به شما وابسته باشند! کشور‌های فروشنده تسلیحات هم برای حفظ مشتری‌های خود فقط اقلامی را برای فروش به این مشتری‌های عرضه می‌کنند که علاوه بر ایجاد وابستگی دائم این احساس خطر را در میان آنها باقی نگاه داشته و یا حتی تقویت کند طوری که خریداران تجهیزات گرانقیمت اغلب برای محافظت از تجهیزات خریداری شده ناگزیر به خرید تجهیزات گرانقیمت‌تر می‌شوند. 

 

اما در خصوص قیمت و هزینه‌های داشتن صنایع دفاعی بومی، مستقل و خودکفا، تحلیل مطرح شده در پرسش شما در حقیقت بخشی از یک جنگ روانی بسیار رایج علیه استقلالِ امنیتی است که فقط هم علیه ایران در جریان نبوده است. در خصوص فروش تجهیزات نظامی هرگز این‌ طور نبوده و نیست که تجهیزات برطرف کنندة نیاز‌های دفاعی واقعی یک کشور به قیمت ارزان به آن کشور فروخته شود؛ برای مثال عربستان سعودی در سال 2014 بزرگترین وارد کنندة تسلیحات در جهان بوده، در واقع واردات تسلیحات این کشور از سال 2011 به بعد، نسبت به پنج سال قبل از 2011، بالغ بر 275% رشد داشته است. وقتی به فهرست این سلاح‌ها نگاه می‌کنیم می‌بینیم که این سلاح‌ها از سیستم‌های ضد موشک پاتریوت و هواپیماهای بدون سرنشین پردیتور تا هلیکوپتر‌های آپاچی و نیز انواع هواپیما‌ها، بمب‌ها و موشک‌ها را شامل می‌شود. به گزارش موسسه مطالعات امنیتی استکهلم، بودجه نظامی عربستان در سال 2014 بالغ 80 میلیارد دلار بوده یعنی یک چهارم کل بودجه دولت عربستان در سال 2014 صرف هزینه‌های نظامی شده است. برای کشوری مثل امارات متحده عربی هم این رقم 23 میلیارد دلار اعلام شده است. این در حالی است که همین موسسه کل هزینه‌های دفاعی جمهوری اسلامی ایران در سال 2014 (شامل حقوق پرسنل و ... ) را در مجموع معادل 15 میلیارد دلار اعلام کرده که تازه در مورد هزینه‌های دفاعی جمهوری اسلامی ایران به دلیل پروژة ایران هراسی، همیشه هم اغراق شده است. به عبارت دقیق‌تر برآورد موسسه مطالعات امنیتی استکهلم این است جمهوری اسلامی ایران توانسته با اتکا به توان داخلی با معادل 15 میلیارد دلار بودجة نظامی در برابر این حجم بی‌سابقه و وحشتناک از واردات تسلیحات آن هم با وجود در حضور نظامی گسترده سه ابر قدرت جهان در پایگاه‌های اعطا شده به آنها در منطقه، موفق به ایجاد نوعی توازن ثبات بخش شود. 

 

در سال 2011، وقتی که در کشور پاکستان هم جریان عملیات روانی مشابهی با هدایت امریکایی‌ها با این استدلال به ظاهر شیک، انسان دوستانه و شکیل که دولت این کشور به جای پرداختن به مشکلات معیشتی مردم و ... تمام پول این کشور را صرف فن‌آوری هسته‌ای نموده شکل گرفته بود، یادداشت بسیار مهم و مستندی با عنوان "برنامه هسته‌ای تحت مدیریت من" توسط عبدالقدیرخان پدر فن‌آوری هسته‌ای پاکستان منتشر شد  که متن کامل آن را می‌توانید روی اینترنت بخوانید. در این یادداشت عبدالقدیر خان پدر فن‌آوری هسته‌ای پاکستان با استناد به اسناد و مدارک اعلام می‌کند که وقتی برنامة هسته‌ای پاکستان تحت مدیریت او شروع شد کل بودجة آن ده میلیون دلار در سال بود که این بودجه وقتی برنامة هسته‌ای پاکستان به حداکثر ظرفیت خود رسید با احتساب تمام هزینه‌ها شامل نه فقط هزینه‌های خرید مواد اولیه و تجهیزات بلکه تمام حقوق پرسنل، تمام هزینه حمل و نقل، مسکن، آب، برق، بیمه خدمات درمانی و همه چیز هرگز بیشتر از بیست میلیون دلار در سال نشد. اوج سرزنش عبدالقدیر خان از رسانه‌های داخلی فریفتة جنگ روانی غربی که صرف این هزینة بیست میلیون دلاری در سال برای توسعة فن آوری‌های هسته‌ای در پاکستان را باعث فقر معرفی می‌کردند در این یادداشت وقتی است که به آنها خاطر نشان می‌شود 20 میلیون دلار نصف هزینة لازم برای فقط یک فروند هواپیمای جنگی است. واقعیت این است که در همان سال 2011 قیمت پایة فروش هر فروند هواپیمای اف 16 (که ارتش امریکا از سال 1995 خرید آن به قیمت هر فروند 17 میلیارد دلار را از شرکت لاکهید مارتین متوقف کرده است) برای تحویل به عراق در سال 2014، بدون آپشن‌های تسلیحاتی و قرارداد پشتیبانی آن 165 میلیون دلار تعیین شده و ارزش قرار داد خرید هجده فروند از این نوع هواپیما توسط عراق 3 میلیارد دلار توافق شده بود که با احتساب مهمات و قطعات یدکی و سایر هزینه‌ها بالغ بر 2/4 میلیارد دلار می‌شد  و دلیل عبدالقدیر خان برای اثبات ساده لوح یا جیره خوار غرب بودن کسانی که برنامه هسته‌ای پاکستان با بودجه سالانه حداکثر 20 میلیون دلار را باعث توسعه نیافتگی این کشور معرفی می‌کردند هم این بود که چرا هیچ رسانه منتقدی به خود اجازه نمی‌دهند هواپیمای اف 16 ساخت امریکا که از 1983 توسط نیروی هوایی پاکستان خریداری می‌شده را باعث فقر معرفی کند؟ 

 

 بنابر‌این در خصوص بخش آخر پرسش شما هم انتخاب عقلانی برای کشوری که تکنولوژی ساخت تسلیحات را داشته باشد، نمی‌تواند این باشد که سلاح بخرد، چرا که هم باید گران‌تر بخرد و هم چیزی را که واقعا برای دفاع از خود لازم خواهد داشت به او نمی‌فروشند. امکان اینکه به یک کشور مستقل مثل ایران سلاحی فروخته شود که امکان بازدارندگی موثر در برابر دشمنانش را فراهم آورد بسیار کم است، مثلا همه می‌دانند که ایران با یک سیستم کاملا دفاعی مثل پدافند هوایی اس سیصد قرار نیست به جایی حمله کند اما با وجود اینکه تولیدکننده این سلاح هم روسیه و نه غرب است، آمریکا فشار می‌آورد که این سلاح به ایران فروخته نشود. اس سیصد یک سلاح کاملاً دفاعی است که نسخه‌هایی مدرن‌تری مثل اس چهارصد هم دارد، اما باز هم ابر قدرت‌ها حتی در زمان صلح نمی‌خواند که چنین سلاحی در اختیار یک کشور مستقل باشد؛ و این دقیقا تکرار همان ماجرای سیم خاردار دوران جنگ است: همه می‌دانستند که با سیم‌خاردار کسی به کسی حمله نمی‌کند، شما دور خودتان سیم‌خاردار می‌کشید که دیگران به شما حمله نکند! 

 

در مصاحبه‌ای از شهید طهرانی‌مقدم خواندم که او اسناد زمان شاه را مرور کرده که شاه چند بار درخواست موشک و یا حتی راکت 60 کیلومتری از آمریکا را داشته که منظور از این درخواست‌ او کاملاً مشخص است، آمریکا این موشک را به شاه نداد و در نهایت شاه از روسیه درخواست این موشک را می‌کند، ولی روسیه هم این سلاح را در اختیار ایران قرار نمی‌دهد؛ اما آمریکا‌‌ در همان زمان "اف 16" را در اختیار ایران قرار ‌داده است؛ دلیل این موضوع چه بوده که موشک را نمی‌دهد، اما هواپیمای "اف 16" را در اختیار ایران قرار می‌گذارد؟ 

 

در خصوص عدم تحویل موشک به ایران، در حقیقت دولت ایران در 24 شهریور 1341 (15 سپتامبر 1962) رسما اعلام کرده بود که به هیچ کشوری خارجی اجازه احداث پایگاه موشکی در خاک ایران داده نخواهد شد و این در حالی بود که یک سال پیش از این تاریخ در نیروی هوایی ایران از دیپلمه‌های ریاضی و طبیعی برای اعزام به امریکا به منظور گذراندن دوره‌های مرتبط با کار در پایگاه‌های موشکی آزمون گرفته شده بود. واضح است که کشور‌های دنیا وقتی بنا نیست به دیگران اجازة کاری را بدهند معمولاً بیانیه‌ صادر نمی‌کنند مگر این که سوتفاهمی جدی وجود داشته باشد! موضوع بیانیة رسمی ایران برای "اجازه ندادن" از این قرار بود که امریکا از سال 1959 اقدام به انتقال و استقرار پنهانی موشک‌های بالستیک پی‌‌جی‌ام- 19 ژوپیتر در اطراف مرزهای اتحاد جماهیر شوروی کرده بود. 

 

برد موشک‌های سوخت مایع پی‌‌جی‌ام- 19 ژوپیتر 2400 کیلومتر و وزن کلاهک جنگی آن 750 کیلوگرم ولی قدرت انفجار این کلاهک هسته‌ای 750 کیلوگرمی 44/1 مگاتن تی‌ان‌تی بود. اگر دقت کنیم که قدرت انفجار کل بمب‌های استفاده شده در جنگ جهانی دوم (شامل بمب‌های اتمی هیروشیما و ناگازاکی) حدود 3 مگاتن بوده، خواهیم دید که در حقیقت قدرت انفجار کلاهک‌های 750 کیلوگرمی فقط دو موشک پی‌‌جی‌ام- 19 ژوپیتر تقریباً به اندازه کل تسلیحات استفاده شده توسط تمام طرف‌های درگیر در جنگ جهانی دوم بود. اما پنهان کردن موشک‌های پی‌‌جی‌ام- 19 ژوپیتر کار ساده‌ای نبود چرا که این نوع موشک با توجه به فن‌آوری آن سال‌ها برای آماده شدن و شلیک، نیاز به نفرات، تجهیزات و لوازمی داشت که فقط برای حمل آنها به بیست کامیون نیاز بود، به همین دلیل لازم بود برای آنها سایت‌های محرمانه احداث شود. در ایتالیا سی موشک ژوپیتر در ده سایت مستقر شده بود که ادارة سایت‌ها به ظاهر توسط پرسنل نیروی هوایی ایتالیا انجام می‌شد اما کنترل موشک‌ها در اختیار پرسنل نیروی هوایی امریکا بود. در ترکیه 15 موشک ژوپیتر در پنج سایت به ظاهر تحت کنترل نیروی هوایی ترکیه مستقر شده بود و در ایران هنوز هیچ پایگاهی ساخته نشده بود که آنچه بحران موشکی سال 1962 کوبا نامیده می‌شود اتفاق افتاد. 

 

ماجرای بحران موشکی کوبا به طور خلاصه از این قرار بود که اتحاد شوروی متوجه اقدام امریکا در خصوص استقرار موشک‌های بالستیک هسته‌ای کنار مرز‌های خود شد و اقدام به ایجاد پایگاه‌های موشکی مشابه در خاک کوبا نمود. وقتی امریکا متوجه اقدام متقابل اتحاد شوروی شد تنش‌های شدیدی میان دو کشور شکل گرفت که نتیجة نهایی آن در اکتبر 1962 موافقت دو کشور بر سر جمع کردن پایگاه‌های موشک‌های بالستیک هسته‌ای شوروی از کوبا و پایگاه‌های موشک‌های بالستیک هسته‌ای امریکا از ترکیه و ایتالیا بود. واضح است که در بیانیة 15 سپتامبر 1962 ایران منظور از "هیچ کشوری" کشور امریکا و منظور از "پایگاه موشکی" پایگاه موشکی امریکا بود و اعلام این موضوع که ایران به هیچ کشوری اجازة احداث پایگاه موشکی در خاک خود نمی‌دهد هم احتمالا به توصیه خود امریکایی‌ها و به منظور کاهش تنش‌های ایجاد شده در روابط با اتحاد شوروی بود. آنچه مسلم این که امریکایی‌ها که بعد از بحران موشکی کوبا پایگاه‌های موشک‌های بالستیک میان‌برد خود را در ترکیه و ایتالیا جمع کرده بودند دلیلی برای احداث پایگاه موشکی در ایران یا تحویل موشک به ایران تمی‌دیدند. 

 

اما امروزه طرح‌هایی که برای ارتش شاهنشاهی در دوران جنگ به عنوان یک کشور متحد غرب تهیه شده بود، وجود دارد؛ قبل از انقلاب برای نیروی زمینی ایران این نقش که بتواند در برابر پیشروی احتمالی اتحاد جماهیر شوروی به سمت خلیج فارس با از بین بردن پل‌ها و تونل‌ها حداکثر یک مقاومت تاخیری چند روزه داشته باشد تعریف شده بود. درست است که این ارتش در رقابت با ارتش‌های منطقه مثلا ارتش عراق یک قدرت قابل اعتنا محسوب می‌شد، ولی اصلاً برنامه‌ای برای مقاومت موثر در برابر دشمنی مثل اتحاد جماهیر شوروی نداشت. سلاح‌هایی که به این ارتش می‌دادند هم ربطی به نیازهای واقعی دفاعی کشور نداشت افرادی که این ارتش را مدیریت می‌کردند اصلاً نمی‌دانستند نیاز دفاعی یعنی چه؛ چون هرگز واقعاً نجنگیده بودند. 

 

ژنرال‌های ارتش شاهنشاهی افرادی بودند که نسل قدیمی‌تر آنها حتی یک روز در برابر انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم مقاومت نکرده بودند! کسانی که برای ایران تعریف می‌کردند چه نیاز‌هایی دارد، نه فقط در ارتش، حتی در سازمان برنامه و بودجه، مستشاران آمریکایی بودند. آنها می‌گفتند که شما چه نیازهایی دارید، می‌گفتند چه تجهیزاتی به درد شما می‌خورد و شما باید آنها را از چه شرکت‌هایی بخرید و معمولا هم تجهیزات از رده خارج با قیمت‌های بسیار گزاف به ایران که تازه متحد غرب هم محسوب می‌شد فروخته می‌شد. برای پشتیبانی نزدیک از عملیات نیروی زمینی که اساسا قرار نبود عملیات واقعی داشته باشد هم تجویز این کارشناسان نه راکت‌های دارای برد مثلا شصت کیلومتری که هواپیمای اف پنج بود.

 

البته در مورد قابلیت‌های افسانه‌ای تجهیزاتی که به ایران فروخته می‌شد با سرو صدای بسیار زیاد تبلیغ می‌شد. مثلا اگر به تبلیغات تانک‌های چیفتن دقت کنیم می‌بینیم وقتی که قرار شد طی یک برنامه ده ساله در ارتش انگلستان این نوع تانک که به دلیل ضعف‌های مختلف از جمله داشتن زره ضعیف، موتور ضعیف، سیستم دفاع ان‌بی‌سی ضعیف ، سیستم مسافت یابی از رده خارج و پروفایل نسبتاً مرتفعی که آن را به یک هدف راحت برای سیستم‌های مختلف ضد زره تبدیل می‌کرد با تانک‌های چلنجر تعویض شود، بازاریابی برای آن در ایران، کویت، عمان و امارات شروع شد و در روزنامه‌های ایرانی از خرید تانک‌های چیفتن مدل شیر ایران با قابلیت پرتاب گلوله‌های نوترونی! به عنوان یک دستاورد مهم ارتش شاهنشاهی مفصل داد سخن رفت. 

 

تانک چیفتن از رده خارج در آن زمان پیشرفته‌ترین تانک سنگینی بود که به کشور‌هایی مثل ایران که تازه متحد طرف غربی جنگ سرد هم محسوب می‌شده و دارای حکومتی کاملا دست نشانده بودند فروخته می‌شد و ایران هم با خرید 707 دستگاه از این نوع تانک بزرگترین خریدار خارجی آن شد، (تنها خریدار بزرگ دیگر این تانک اردن با 274 دستگاه بود و هیچ یک از اعضای ناتو هرگز مشتری آن نشدند). همان زمان اسراییل که به عنوان همکار در پروژة چیفتن پذیرفته شده بود در مجموع فقط دو فروند تانک چیفتن را آن هم برای تست قابلیت‌های آن به منظور تکمیل پروژة تانک مرکاوا خریداری کرد. 

 

یکی از مشکلات امروز امریکا با کشوری مثل ایران که در دی ماه سال 1359 شاهد از میان رفتن بالغ بر 200 تانک چیفتن ساخت انگلستان ظرف فقط سه روز از جنگ هشت ساله بوده این است که این کشور امروزه علاوه بر تولید مدل‌های بهینه سازی شدة تانک چیفتن، تولید کنندة تانک‌های ذولفقار 1، ذولفقار 2، ذولفقار 3، سفیر 74، صمصام و سبلان هم که بهینه سازی شده دیگر تانک‌های مشهور جهان هستند شده و بر نحوة بکارگیری آنها نیز بسته به نیاز‌های دفاعی خود کاملا تسلط یافته است.

 

در این میان امریکایی‌ها روی نیروی هوایی و مشخصاً فرمانده آن محمد خاتمی که همسر دوم فاطمه خواهر ناتنی شاه (فرزند چهارم رضاخان از عصمت‌الملوک دولتشاهی) بود به عنوان جایگزین احتمالی شاه برنامه ریزی کرده بودند (فاطمه پهلوی در امریکا تحصیل کرده و قبل از ازدواج با محمد خاتمی با یک روزنامه‌نگار امریکایی به نام وینسنت لی‌هیلر در 1327 ازدواج و یازده سال زندگی کرده و از او یک دختر و دو پسر داشت). به موجب آنچه تحت عنوان خاطرات علم وزیر دربار پهلوی منتشر شده وقتی در تابستان سال 1354 وقتی شاه از برنامه‌های امریکا برای خاتمی مطلع شد خاتمی ناچار به خودکشی شد. اما در کل برنامه اصلی امریکا برای نیروی هوایی ایران هم بیشتر در حد کنترل اوضاع کشور در صورت قتل یا مرگ ناگهانی شاه بود.

 

 در خصوص فروش هواپیمای اف 16 به نیروی هوایی ایران، خیر امریکا هرگز هواپیمای اف 16 در اختیار ایران قرار نداد بلکه به موجب برنامه‌ای که به آن "گورخر صلح" گفته می‌شد قرار شده بود مثل بقیة تسلیحات فروخته شده به ایران، پول هواپیما‌هایی که بنا نبود کاری غیر از تامین منافع امریکا در منطقه نداشته باشند را از ایران بگیرد. مضافاً این که طبق یکی از سند‌های منتشر شده در صفحه 3597 از بخش سوم از جلد سی‌ام مجموعه "معاهدات و دیگر توافقنامه‌های ایالات متحده "، در سوم فوریة سال 1979 (14 بهمن 1357) یعنی 2 روز پس از ورود امام به کشور و درست در همان روزی که اعضای شورای انقلاب در جلسه مدرسة علوی روی انتصاب مهدی بازرگان به سمت نخست وزیری دولت موقت توافق کردند ، به موجب یادداشت تفاهمی که ظاهرا میان یکی از معاونت‌های وزارت جنگ رژیم شاهنشاهی با یکی از معاونت‌های آژانس همکاری‌های دفاعی امریکا در تهران به امضا رسیده با دولت شاهنشاهی "توافق" شده که نه فقط قرارداد تحویل 160 فروند هواپیمای اف 16 بلکه اجرای تمام سایر قرارداد‌های تسلیحاتی مهم منعقد شده میان ایران و امریکا بلافاصله متوقف و لغو شده و تمام پولهایی هم که ایران بابت این خریدها به امریکا پرداخت کرده بدون ذکر مبلغ! به یک حساب نامشخص در یک بانک امریکایی نامشخص با بهره نامشخص که قرار بود بعدها جزئیات آن به ایران اعلام شود منتقل گردد "مگر آن که آن یادداشت تفاهم به امضا رسیده در 14 بهمن 1357 با توافق مجدد هر دو کشور لغو و یا اصلاح شود " که معنی آن عملا این بود که امریکا در صورتی اف 16 در اختیار ایران قرار می‌داد که تضمین‌های عینی برای استفاده از آنها در جهت تامین منافع خودش وجود می‌داشت. 

 

باز پس دادن هواپیما‌های اف 16 معمولا به دولت موقت نسبت داده می‌شود اما کاری که دولت موقت برای امریکا انجام داد صرفا تایید اقدام متقلبانة صورت پذیرفته در 14 بهمن سال 1357 توسط امریکایی‌ها و بزک کردن آن به صورت خواستة انقلابیون با ادعاهایی از جنس "با کسی سر جنگ نداریم که اسلحه لازم داشته باشیم" و نتیجتاً مجبور کردن ایران به پرداخت غرامت بابت لغو قراردادهایی که در حقیقت خود امریکا از طریق عوامل خود در رژیم شاهنشاهی آنها را لغو کرده بود، بود. جالب‌تر این که وقتی دلسوزان انقلاب متوجه تایید کلاهبرداری انجام شده از ایران در آخرین روز‌های عمر رژیم شاهنشاهی و خسارت‌ها تحمیل شده به کشور شدند، عوامل وابسته به غرب در دولت موقت با طرح موضوع باز پس فرستادن هواپیما‌های اف 14 و انحلال کامل ارتش یعنی تبدیل شعار "با کسی سر جنگ نداریم که اسلحه لازم داشته باشیم" به شعار شیک‌تر "با کسی سر جنگ نداریم که ارتش لازم داشته باشیم" به مرگ گفتند تا بقیه به تب راضی شدند. 

 

آیا آمریکا 35F را نمی‌فروشد؟ 

 

فروش جنگنده‌های رادار گریز نسل پنجم (حتی اف 22) به کشور‌های عرب فعلا (و به گفتة برخی مقامات اسراییلی حتی تا ده سال آینده) کاملا منتفی است و تمام هواپیما‌هایی که به این کشورها فروخته شده جنگنده‌های نسل چهارم هستند اما دلیلی وجود ندارد که همین الآن به کشورهایی مثل انگلستان، ایتالیا، کانادا و حتی اسراییل که از ابتدا هم در سرمایه‌گذاری و هم طراحی شریک پروژه اف 35 بوده و از تکنولوژی جنگنده‌های نسل پنجم برخوردارند فروخته نشود، هر چند تردید‌های جدی در مورد همسان بودن یا نبودن مدل‌های اف 35 که برای خود امریکا تولید می‌شود با مدل‌های صادراتی وجود دارد. در کل آمریکا در صورتی اف 35 می‌فروشد که خودش چیز بهتری داشته باشد و ما آثار این استراتژی را در منطقه خودمان به وضوح می‌بینیم: کشورهایی نفت‌خیز منطقه از چه سالی به بعد خرید تسلیحاتی نداشته‌اند؟! آنها از وقتی که نفت صادر کرده‌اند هر سال باید اسلحه‌های جدید‌تری می‌خریدند و خود این اسلحه‌ها و خدمات پس از فروششان تا ابد این کشور‌ها را مشتری صادر کنندگان تسلیحات کرده به همین دلیل هم این کشور‌ها هر سال اسلحه خریدند و هیچ‌وقت نیاز‌هایشان برطرف نشده است. 

 

وقتی یک کشوری مشتری تسلیحات است، در بهترین تعبیر یعنی امنیت خود را از خارج وارد می‌کند، وقتی کشوری وارد کننده امنیت است، تا ابد وارد کننده باقی خواهد ماند؛ همه کشورهایی که در گذشته واردکننده اسلحه بودند در آینده هم وارد کننده اسلحه باقی خواهند ماند مگر این که یک فکر اساسی برای خود بکنند چرا که در کل تسلیحات به گونه‌ای فروخته می‌شود که نیاز به آن تا ابد باقی بماند. 

 

اگر اهمیت موشکی در راهبرد دفاعی ایران را کنار بگذاریم، در کشورهای مؤثر نظامی دنیا آیا موشک واقعاً یک جایگاه اصلی دارد؟ 

 

بله انواع موشک‌ها ستون اصلی بازدارندگی در تمام دنیا بوده و هستند. البته در گذشته وقتی قرار بود یک هدف واقع در چند صد یا چند هزار کیلومتری با یک کلاهک مثلا یک‌تنی مورد اصابت قرار گیرد از نظر استراتژیست‌ها چنین اقدامی وقتی توجیه منطقی داشت که کلاهک روی موشک از نوع متعارف نباشد.

 

چرا؟ 

 

 چون خطای موشک‌ها زیاد بود، مثلا خطای موشک‌های اسکاد ای با 180 کیلومتر برد، بیش از سه کیلومتر بود و با چنین خطایی زدن هدف قراردادن یا حتی خسارت وارد کردن به یک ساختمان یا حتی یک فرودگاه هم به کمک کلاهک متعارف تقریبا غیر ممکن بود. در موشک اسکاد بی با همان وزن کلاهک برد موشک 300 کیلومتر افزایش و خطای آن به نیم کیلومتر کاهش یافت اما با این خطا هم هدف قرار دادن مثلا یک ساختمان بزرگ بدون استفاده از کلاهک‌های غیر متعارف مشکل بود. موشک بالستیک قدیمی وقتی پرتاب می‌شدند در حقیقت بالای هدف خود رها می‌شدند. موشک‌هایی که صدام به عربستان می‌زد یادتان هست که به هدف اصابت نمی‌کرد؟ موشک‌هایی که صدام به تهران می‌زد نیز معمولا به هدف مشخصی نمی‌خورد اما چون قصد صدام بیشتر ایجاد وحشت بود از نظر او اشکالی نداشت. امروزه ما در کشورمان موشک‌های نقطه زن بالستیک تولید می‌کنیم که به وسیلة آنها مورد اصابت قرار دادن اهداف متحرکی مثل کشتی هم ممکن است. 

 

 به صرفه است؟

 

 در قدرت تخریب مشابه مسلماً کلاهک هسته‌ای به مراتب به صرفه‌تر است ولی معمولا کسی به چنین قدرت تخریبی احتیاج ندارد. از انواع موشک‌های برد بلند نقطه زن با کلاهک انفجاری متعارف در جنگ‌ها اخیر استفاده شده و می‌شود، مثلا زیردریایی‌ها و کشتی‌های امریکایی از دریای سرخ اهداف تعیین شده در عراق و افغانستان را مورد اصابت قرار داده‌اند، اما موشک‌های هسته‌ای فقط سلاح بازدارنده هستند. یعنی کشور‌های دارندة تسلیحات هسته‌ای موشک‌های هسته‌ای را برای این که مورد تهاجم هسته‌ای قرار نگیرند تولید نموده و آمادة شلیک نگاه می‌دارند، یعنی داشتن تسلیحات هسته‌ای به معنی بی‌نیاز شدن از موشک‌های برد بلند نقطه‌زن نیست چرا که سلاحی که امروزه در عمل علیه پایگاه‌ها و مرکز تجمع دشمن مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد انواع موشک‌های نقطه زن غیر هسته‌ای است. البته تهدید با انواع تسلیحات هسته‌ای حتی علیه خود ما وجود داشته و دارد مثلا در سال 2006 شیمون پرز در کمال وقاحت با خبرگزاری رویترز راجع به امکان محو کردن ایران از نقشه جهان توسط اسراییل مصاحبه کرد  و یا تایمز اسراییل در سال 2012 از فرستادن ایران به عصر حجر توسط بمب‌های اشعة گامای اسراییل نوشت  و کسی هم به کسی نبود!

 

 آیا قصد داریم که اسرائیل را با موشک بزنیم؟

 

 با وجود تمام تهدید‌های ضد ایرانی و با وجود این که از زمان بوش پسر، تلاش شده تا تقدم  در آغاز جنگ‌ به صورت یک دکترین امنیتی در تفکر استراتژیک تئوریزه و به عنوان یک "حق" در جهان اجرا شود اما فرهنگ ایرانی هرگز فرهنگ قصاص قبل از جنایت نبوده و نیست. موشک‌های سطح به سطح نه تمام توان بازدارنده که تنها بخشی از "بازدارندگی مبتنی بر مجازات" یک کشور محسوب می‌شوند. یعنی در صورت برخوردار بودن از یک توان موشکی بالنده، دشمنان ما قبل از اندیشیدن به هر تجاوزی مجبورند مجازاتی که در صورت ارتکاب یا تلاش برای ارتکاب چنین جرمی متحمل خواهند شد را نیز به هزینه‌های ارتکاب جرم اضافه کنند. 

 

 طبیعتا بخش دیگر بازدارندگی، بازدارندگی مبتنی بر "منع دسترسی" می‌باشد که متشکل از تمام سیستم‌های پدافندی اعم از پدافند هوایی، زمینی، دریایی، ضد موشکی و ... می‌باشد که کار دشمن را در طراحی تجاوز تا حد امکان دشوار می‌نماید. یعنی وجود یک پدافند هشیار هوایی که قادر است پهباد‌های رادارگریز آرکیو-170 را شناسایی و ساقط کند هم از این نظر که هزینه‌های مستقیم هر گونه تلاش برای تهاجم هوایی را افزایش خواهد داد یکی از بخش‌های بازدارندگی ما می‌باشد. پیشرفت و بالندگی دائم در هر دو بخش از آنجایی ضرورت می‌یابد که دقت کنیم دشمنان هم به طور مداوم با ساخت و فروش سیستم‌های پدافند ضد موشکی تلاش می‌کنند "توان بازدارندگی مبتنی بر مجازات" و با ساخت و فروش هواپیما‌های تهاجمی جدید که در یکی از سئوالات قبلی به آن اشاره کردید "توان بازدارندگی مبتنی بر منع دسترسی" شما را تضعیف نمایند. اما در مورد این سئوال که آیا قصد داریم اسراییل را با موشک بزنیم همانطور که قبلا اشاره شد ما برای زندگی کردن در صلح ما چاره‌ای نداریم جز این که همیشه آمادة جنگیدن باقی بمانیم و ناگفته پیداست که در صورت تحمیل جنگ کسی وسط درگیری حلوا خیرات نمی‌کند. به عبارت دیگر هم از نظر سیاسی و هم نظامی هر چه کمتر برای چنین جنگی آماده باشیم احتمال تحمیل آن به ما بیشتر شده و هر چه بیشتر آماده باشیم احتمال وقوع آن کمتر خواهد شد.

نظر دهید

لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید